دين‌ و برنامه‌ريزي‌ فرهنگي

نويسنده: حجت‌الاسلام‌ والمسلمين‌ مهدي‌ مهريزي‌
‌‌ واژه‌هاي‌ فرهنگ‌ و دين، پراستعمال‌ و پرمعنا مي‌باشند، يعني‌ كاربردهاي‌ گوناگون‌ با معاني‌ متفاوت‌ دارند. اگر در آغاز هر بحث‌ علمي‌ تعيين‌ مراد نگردد، لغزش‌ها و خلط‌هاي‌ بسياري‌ به‌ همراه‌ خواهد داشت.
از اين‌ رو، نخست‌ توضيحي‌ از تك‌ واژه‌هاي‌ فرهنگ‌ و دين‌ ارايه‌ مي‌گردد و آنگاه‌ به‌ بيان‌ مقصود از عنوان‌ مقاله‌ مي‌پردازيم.

1- فرهنگ‌

فرهنگ‌ را بسيار متنوع‌ معنا كرده‌ و تا دويست‌ مفهوم‌ برايش‌ برشمرده‌اند.(1) آنچه‌ نگارنده‌ بر آن‌ تأكيد دارد اين‌ است‌ كه:
فرهنگ‌ مجموعه‌اي‌ از باورها، ارزش‌ها، آگاهي‌هاي‌ عمومي، خصلت‌هاي‌ رفتار، آداب‌ و رسوم‌ و هنر است‌ كه‌ زماني‌ بر آن‌ گذشته‌ و از ثبات‌ نسبي‌ برخوردار است.
در اين‌ تعريف‌ شش‌ مؤ‌لفه‌ براي‌ فرهنگ‌ منظور شده‌ كه‌ سه‌ مورد اول، لاية‌ دروني‌ فرهنگ‌ را مي‌سازد و سه‌ مؤ‌لفه‌ ديگر، بروز و ظهور خارجي‌ و عيني‌ آن‌ است.

2- دين‌

براي‌ دين‌ هم‌ معاني‌ بسيار گفته‌ شده، ولي‌ منظور اين‌ نوشته‌ از دين‌ مجموعه‌اي‌ از معارف، ارزش‌هاي‌ اخلاقي‌ و دستورات‌ فردي‌ و جمعي‌ است‌ كه‌ به‌ وحي‌ معتقد مي‌باشد.
با اين‌ توضيح‌ اجمالي‌ به‌ دست‌ مي‌آيد كه‌ فرهنگ‌ و دين‌ نقاط‌ تلاقي‌ و برخورد بسيار دارند و مي‌توان‌ از رابطه‌ اين‌ دو يا نقش‌ هريك‌ در ديگري‌ سخن‌ راند.
حال‌ وقتي‌ دين‌ و برنامه‌ريزي‌ فرهنگي‌ بعنوان‌ موضوع‌ به‌ ميان‌ مي‌آيد چند احتمال‌ مطرح‌ خواهد شد:
1- در برنامه‌ريزي‌هاي‌ فرهنگي‌ دين‌ چه‌ جايگاه‌ و نقشي‌ دارد؟ در اين‌ احتمال، دين‌ بعنوان‌ مبنا و معيار در برنامه‌ريزي‌ فرهنگي‌ ديده‌ مي‌شود.
2- براي‌ تحقق‌ دين‌ چگونه‌ بايد برنامه‌ريزي‌ فرهنگي‌ كرد؟ در اين‌ احتمال، دين‌ موضوع‌ برنامه‌ريزي‌ قرار مي‌گيرد.
در اين‌ نوشتار، احتمال‌ اول‌ به‌ بحث‌ گذارده‌ مي‌شود و تلاش‌ مي‌شود به‌ دو سؤ‌ال‌ پاسخ‌ گفته‌ شود:
1- ميزان‌ تأثيرگذاري‌ دين‌ در برنامه‌ريزي‌ فرهنگي‌ چيست؟
2- پس‌ از نشان‌ دادن‌ جايگاه‌ و ميزان‌ تأثيرگذاري، چه‌ اصولي‌ از دين‌ را بايد در برنامه‌ريزي‌ها منظور داشت. اينك‌ به‌ بررسي‌ پاسخ‌هاي‌ اين‌ دو پرسش‌ در دو قسمت‌ مي‌پردازيم:

1- جايگاه‌ دين‌ در برنامه‌ريزي‌ فرهنگي‌

نسبت‌ به‌ نقش‌ دين‌ در فرهنگ‌ دو تلقي‌ متفاوت‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد. گروهي‌ به‌ حداكثر دخالت‌ دين‌ در فرهنگ‌ باور دارند. اينان‌ با تحليلي‌ كه‌ از دين‌ و انسان‌ دارند براي‌ دين‌ در ارزش‌ها، قوانين‌ و برنامه‌ريزي‌ فرهنگي‌ آن‌ هم‌ در تمامي‌ عرصه‌هاي‌ فرهنگي‌ جايگاه‌ قايل‌اند. در مقابل، نظر ديگري‌ است‌ كه‌ دين‌ بسياري‌ از حوزه‌هاي‌ فرهنگ‌ را به‌ انسان‌ و مؤ‌لفه‌هاي‌ طبيعي‌ فرهنگ‌ واگذارده‌ است‌ و اين‌ به‌ استناد خود دين‌ است. به‌ تعبير ديگر، دين‌ فرهنگ‌هاي‌ ملي‌ را پذيرفته‌ و بر آن‌ صحه‌ گذارده‌ و آن‌ را امضا كرده‌ است، گرچه‌ دخالت‌ها و تحديدهايي‌ از سوي‌ دين‌ صورت‌ پذيرفته‌ است.
به‌ سخن‌ ديگر، مي‌توان‌ به‌ يك‌ منطقة‌الفراغ‌ فرهنگي‌ معتقد شد. همانگونه‌ كه‌ در فقه‌ منطقة‌الفراغي‌ است‌ كه‌ با انديشه‌ و تعقل‌ و تجربه‌ آدمي‌ پر مي‌شود، در حوزه‌ فرهنگ‌ نيز چنين‌ خواهد بود.
شواهدي‌ كه‌ مي‌توان‌ بر اين‌ دعوا اقامه‌ كرد از اين‌ قرار است:
1-1- امير مؤ‌منان‌ (ع) آن‌ زماني‌ كه‌ مالك‌ اشتر را بعنوان‌ والي‌ به‌ مصر فرستاد، يكي‌ از توصيه‌هايش‌ به‌ وي‌ چنين‌ بود:
«ولا تنقض‌ سنة‌ صالحة‌ عمل‌ بها صدور هذه‌ الامة‌ و اجتمعت‌ بهاالالفة‌ و صل
‌عليهاالرعية‌ و لا تحدثن‌ سنتة‌ تضر بشيء من‌ ماضي‌ تلك‌ اسنن‌ فيكون‌ الااجر لمن‌ سنها
‌الوزر عليك‌ بما نقصت‌ منها»(2)
«و آيين‌ پسنديده‌اي‌ برهم‌ مريز كه‌ بزرگان‌ اين‌ امت‌ بدان‌ رفتار نموده‌اند و مردم‌ بد
‌وسيله‌ به‌ هم‌ پيوسته‌اند و رعيت‌ به‌ يكديگر سازش‌ كرده‌اند. و آييني‌ مگذار كه‌ چيزي‌
‌سنت‌هاي‌ نيك‌ گذشته‌ را زيان‌ رساند تا پاداش‌ از آن‌ نهندة‌ سنت‌ باشد و گناه‌ شكستن‌ آن‌
‌تو ماند».
1-2- شهيد مطهري‌ در شرح‌ سروده‌اي‌ منسوب‌ به‌ حضرت‌ علي‌ (ع) گفته‌ است:
... آيا مقتضيات‌ زمان‌ آداب‌ را عوض‌ مي‌كند؟ بله‌
‌از جمله‌ آداب، يكي‌ هم‌ رسوم‌ ميان‌ مردم‌ است. اينها را نمي‌شود گفت‌ خوب‌ است‌
‌نمي‌شود گفت‌ بد است. مثلاً‌ هر مردمي‌ براي‌ مجالس‌ عروسي‌ يك‌ رسم‌ بخصوصي‌ دارند،
‌مجالس‌ مهماني‌ يك‌ رسم‌ بخصوص‌ دارند.
جملة‌ ديگري‌ را هم‌ در ديواني‌ كه‌ منسوب‌ به‌ اميرالمومنين(ع) است‌ به‌ ايشان‌ نسبت‌ داده‌اند و آن‌ اين‌ است: «حسين‌ بني‌ اذاكنت‌ في‌ بلدة‌ غريباً‌ فعاشر بآدابها».(3)
يعني: پسرجان، اگر در شهري‌ غريب‌ بودي‌ به‌ آداب‌ آن‌ شهر معاشرت‌ بكن. اينجا صحبت‌ آداب‌ است. مثلاً‌ اگر در يك‌ جا رفتي، ديدي‌ جمعيت‌ ايستاده‌ غذا مي‌خورند، تو هم‌ آنجا بايست، غذا بخور...(4)
1-3- سخن‌ ديگري‌ از حضرت‌ علي‌ نقل‌ شده‌ كه‌ فرزندانتان‌ را بر آداب‌ و رسوم‌ خويش‌ وامداريد، زيرا آنان‌ در زماني‌ غير از زمان‌ شما به‌ دنيا آمده‌اند.(5)
1-4- تحريم: پوشيدن‌ لباس‌ شهرت‌ در فقه‌ مي‌تواند گواه‌ ديگري‌ باشد، چراكه‌ معنايش‌ تأييد عرضه‌ يك‌ جامعه‌ در پوشش‌ و نوع‌ لباس‌ است.
-1-5 ارجاع‌ بسياري‌ از مسايل‌ به‌ عرف‌ خود تأييد فرهنگ‌ ملي‌ و محلي‌ است. مانند: تبيين‌ فقير و مسكين، تعيين‌ مقدار نفقه‌ و ...
1-6- امضاي‌ پاره‌اي‌ از عرف‌ها و سيره‌هاي‌ پيش‌ از اسلام، مانند احترام‌ ماههاي‌ حرام‌ كه‌ رسمي‌ جاهلي‌ بود، تأييد نوروز كه‌ عيد باستاني‌ ايرانيان‌ است، تجليل‌ پيامبر از شركت‌ خود در حلف‌الفضول‌ در دوران‌ جاهلي، تأييد ديه‌ صد شتر براي‌ قتل‌ عمد و... شاهد ديگري‌ بر اين‌ امر است. از اين‌ نمونه‌ها بسيار است‌ كه‌ اينك‌ مجال‌ پرداختن‌ بدان‌ نيست.
نتيجه‌اي‌ كه‌ مي‌توان‌ گرفت‌ اين‌ است‌ كه‌ دين‌ عرصه‌هايي‌ از فرهنگ‌ را براي‌ انديشه‌ و تجارب‌ بشري‌ بازگذارده، تا انسان‌ها به‌ مقتضيات‌ شرايط‌ اجتماعي، سياسي‌ و اقتصادي‌ به‌ پركردن‌ آن‌ دست‌ زنند و اين‌ زمينه‌ گفت‌وگوي‌ فرهنگ‌ و مبادله‌ فرهنگي‌ را فراهم‌ مي‌سازد..
البته‌ بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ در سه‌ مورد خاص‌ دين‌ به‌ تحديد فرهنگ‌ مي‌پردازد:
1- آيين‌هاي‌ باطل‌ و مظاهر آن‌ نبايد در فرهنگ‌ جاي‌ گيرد.
2- خرافه‌ و مظاهر آن‌ نبايد در مقوله‌ فرهنگ‌ و مظاهر آن‌ وارد شود.
3- فرهنگ‌ نبايد با احكام‌ مسلم‌ و قواعد قطعي‌ ديني‌ ناسازگار باشد.
بيش‌ از اين‌ نمي‌توان‌ دليلي‌ براي‌ دخالت‌ و تحديد فرهنگ‌ داشت.

2- اصول‌ و قواعد ديني‌ در برنامه‌هاي‌ فرهنگي‌

حال‌ كه‌ حدود دخالت‌ دين‌ و فرهنگ‌ به‌ اجمال‌ معلوم‌ گشت، به‌ ذكر اصول‌ و قواعدي‌ مي‌پردازيم‌ كه‌ برنامه‌ريزان‌ فرهنگي‌ در فضاهاي‌ ديني‌ بايد بدان‌ توجه‌ كنند.
2-1- اصل‌ سهولت‌ و سير يا اجراپذيري: هنگامي‌ كه‌ پيامبر امام‌ علي‌ (ع) و معاذ را به‌ يمن‌ براي‌ تبليغ‌ دين‌ فرستاد بدانان‌ توصيه‌ فرمود كه:
«انطلقا فبشرا و لا تنفرا و يسرا و لا تعسيرا».(6)
‌حركت‌ كنيد، بشارت‌ دهيد و نفرت‌ ايجاد نكنيد، آسان‌ بگيريد و سخت‌ نگيريد.
در پاره‌اي‌ منابع‌ روايي‌ چنين‌ آمده‌ كه‌ هرگاه‌ پيامبر ميان‌ دو امر مخير مي‌شد آسان‌ترين‌ (اجراپذيرترين) را برمي‌گزيد، در مسايل‌ اجتماعي‌ احتياط‌ و سراغ‌ سخت‌تر رفتن، امري‌ خردپسند نيست، عالمان‌ اصول‌ و فقيهان‌ نيز بر اين‌ نكته‌ تأكيد مي‌ورزند كه‌ تعميم‌ احتياط‌ به‌ اصلاح‌ امور اجتماعي‌ مي‌انجامد.
2-2- توجه‌ به‌ احكام‌ و قواعد مسلم‌ ديني‌ داشتن‌ شايد يكي‌ از علل‌ نابساماني‌هاي‌ فرهنگي، منقح‌ نبودن‌ حكم‌ بسياري‌ از موضوعات‌ است‌ كه‌ در مرز دين‌ و فرهنگ‌ جاي‌ مي‌گيرد و اين‌ سبب‌ مي‌شود سليقه‌هاي‌ مختلف‌ در انتخاب‌ ديدگاههاي‌ متفاوت‌ وارد عرصه‌ شود و به‌ هرج‌ و مرجي‌ بينجامد. آنچه‌ در مجسمه‌سازي، موسيقي، لهو و لعب، تصويربرداري، طنز، پوشش، توريسم‌ و... شاهدش‌ هستيم، با جابه‌جايي‌ مديران، سليقه‌ها و رويه‌هاي‌ متفاوت‌ در دستور كار قرار مي‌گيرد و بسا نوعي‌ تضاد را تداعي‌ مي‌كند.
راه‌حل‌ در اين‌ موارد اين‌ است‌ كه‌ آنجا كه‌ احكام‌ منقح‌ و قطعي‌ در دسترس‌ نيست‌ و ديدگاههاي‌ متفاوت‌ از سوي‌ فقيهان‌ عرضه‌ شده، قانونگذاران‌ فرهنگي‌ به‌ اقتضاي‌ اوضاع‌ و احوال‌ اجتماعي‌ يكي‌ از ديدگاهها را كه‌ اجراپذيرتر است‌ برگزينند و بعنوان‌ نظريه‌ قطعي‌ دين‌ ابراز نكنند كه‌ اگر در شرايط‌ ديگر راهي‌ ديگر را برگزينند به‌ تناقض‌گويي‌ در بيان‌ احكام‌ دين‌ دچار نشوند. شهيد سيد محمدباقر صدر نسبت‌ به‌ قانونگذاري‌ در جمهوري‌ اسلامي‌ معتقد است: احكام‌ مسلم‌ و قطعي‌ به‌ شكل‌ قانون‌ در مي‌آيد و در آنجا كه‌ اجتهادهاي‌ متعدد وجود دارد قانونگذار برحسب‌ شرايط‌ يكي‌ را برمي‌گزيند و آنجا كه‌ هيچ‌ قانوني‌ نرسيده‌ يعني‌ منطقة‌الفراغ‌ قانوني، باز قوه‌ مقننه‌ تصميم‌گيرنده‌ است:
«ان‌ احكام‌ الشرعية‌ الثابتة‌ بوضوح‌ فقهي‌ مطلق، تعتبر بقدر صلتها بالحياة‌ الاجتماعية‌ جزء
‌ثابتاً‌ في‌الدستور.. ان‌ اي‌ موقف‌ للشريعة‌ يحتوي‌ علي‌ اكثر من‌ اجتهاد يعتبر نقاط‌ البدا
‌المتعددة‌ و يظل‌ اختيار البديل‌ المعين‌ من‌ بين‌ هذه‌ البدائل‌ موكولاً‌ الي‌ السلطة‌ التشريعية‌ ال
‌تمارسها الامة‌ علي‌ ضورالمصلحة‌ العامة»(7)
احكام‌ ديني‌ پايدار كه‌ از وضوح‌ فقهي‌ قطعي‌ برخوردار است‌ به‌ ميزان‌ ارتباط‌ با زندگي‌ اجتماعي‌ جزء ثابت‌ قانون‌ قرار مي‌گيرد.
هر موضوعي‌ از شريعت‌ كه‌ در آن‌ اجتهاد فقهي‌ متعدد باشد حوزه‌ بديل‌هاي‌ متعدد نامگذاري‌ مي‌شود و اختيار انتخاب‌ يكي‌ از آنها به‌ عهدة‌ قوه‌ مقننه‌ است‌ كه‌ مردم‌ آنها را برگزيده‌اند، مجلس‌ قانونگذار، ... دست‌ به‌ گزينش‌ مي‌زند.
2-3- توجه‌ به‌ تنوع‌ نيازها و خواسته‌ها و منظور كردن‌ مراتب‌ و درجات‌ انساني. بر اين‌ اصل‌ شواهد بسياري‌ در نصوص‌ و منابع‌ ديني‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد، احاديثي‌ كه‌ مردم‌ را داراي‌ درجات‌ مختلف‌ معرفي‌ مي‌كند وتأكيد مي‌كند كه‌ اگر اين‌ درجات‌ منظور نگردد، استعدادها شكسته‌ خواهد شد.
امام‌ صادق(ع) به‌ يكي‌ از يارانش‌ فرموده‌ ايمان‌ و دينداري‌ مانند نردبان‌ داراي‌ ده‌ پله‌ است‌ كه‌ بايد از آن‌ پله، پله‌ بالا رفت.
آنگاه‌ فرمود: اگر كسي‌ را در پله‌ پايين‌ يافتي‌ و توانستي‌ او را به‌ پلكان‌ بالاتر برساني‌ انجام‌ ده‌ وگرنه‌ آن‌چه‌ را از توان‌ و طاقت‌ او بيرون‌ است‌ بر او تحميل‌ مكن، مبادا او را بشكني‌ كه‌ خود بايد جبران‌ كنيد.(8)
همچنين‌ در حديثي‌ ديگر مي‌فرمايد: اسلام‌ هفت‌ سهم‌ دارد و هركس‌ داراي‌ سهمي‌ است. كسي‌ كه‌ يك‌ سهم‌ دارد، دو سهم‌ را بر او تحميل‌ مي‌كنيد كه‌ سبب‌ سنگيني‌ و نفرت‌ او مي‌گردد، بلكه‌ با آنان‌ مدارا كنيد و راه‌هاي‌ ورود به‌ دين‌ را آسان‌ بگيريد. همچنين‌ اين‌ نكته‌ كه‌ پيامبران‌ به‌ اندازه‌ عقول‌ مردم‌ با آنان‌ سخن‌ مي‌گفتند،(9) شاهدي‌ ديگر است. رعايت‌ سنن‌ مختلف، عرف‌هاي‌ گوناگون، خواسته‌ها و نيازهاي‌ اصلي‌ پايه‌اي‌ و اساسي‌ در برنامه‌ريزي‌ فرهنگي‌ است‌ و غفلت‌ از آن‌ و براي‌ همگان‌ يك‌ دارو تجويز كردن‌ جز انزجار و نفرت‌ حاصلي‌ ندارد.
2-4- پرهيز از قالب‌گرايي‌ و شكل‌گرايي. بسا اوقات‌ قالب‌هاي‌ ديني‌ چنان‌ برجسته‌ و مورد توجه‌ قرار مي‌گيرد كه‌ محتوا و روح‌ و جان‌ از ياد مي‌رود. در مَثل، گاه‌ به‌ آن‌ اندازه‌ كه‌ بر نماز جماعت‌ تأكيد مي‌شود بر راستگويي، وفاداري، احترام‌ به‌ انسان‌ توجهي‌ نمي‌شود و در هيچ‌ برنامة‌ فرهنگي‌ منظور قرار نمي‌گيرد.
قالب‌ها و احكام‌ براي‌ حفظ‌ ارزش‌ هاي‌ انساني‌ و اخلاقي‌ تشريع‌ شده‌ است، جمود بر آنها و از ياد بردن‌ اساس‌ و روح‌ احكام‌ ديني‌ ضايعه‌اي‌ جبران‌ناپذير است. كه‌ به‌ جز فاصله‌ گرفتن‌ از روح‌ دين‌ و شريعت، زمينه‌ مساعدي‌ را براي‌ فرصت‌طلبان‌ فراهم‌ مي‌سازد. قرآن‌ كريم‌ روزه، عبادت‌ و ذكر خدا را راهي‌ محتمل‌ براي‌ دستيابي‌ به‌ تقوا معرفي‌ مي‌كند و با تعبير «لعلكم‌ تتقون» از آن‌ ياد مي‌كند. اما عدالت‌ و انصاف‌ را راهي‌ قطعي‌ به‌ پارسايي‌ و تقواپيشگي‌ مي‌داند:
... كتب‌ عليكم‌ الصيام.. لعلكم‌ تتقون(10)
... واذكرو مافيه‌ لعلكم‌ تتقون(11)
... اعبدو ربكم... لعلكم‌ تتقون(12)
... اعدلوا هو اقرب‌ للتقوي‌ ...(13)
حضرت‌ علي‌ (ع) در روايتي‌ فرموده‌ است:
«يستدل‌ علي‌ ادبارالدول‌ باربع: تضييع‌ الاصول‌ و التمسك‌ بالفروع‌ و تقديم‌ الاراذل‌ و تأخ
‌الافاضل».(14)
‌عقب‌ ماندگي‌ حكومت‌ها، از چهار نشانه‌ به‌ دست‌ مي‌آيد: تباه‌كردن‌ اصول، چسبيدن‌
‌فروع‌ و شاخه‌ها، مقدم‌ داشتن‌ پَست‌ها و كنارنهادن‌ شايسته‌ها.
2-5- پرهيز از جمودگرايي. روشن‌ است‌ كه‌ پاره‌اي‌ قالب‌ها كه‌ در دوره‌هاي‌ گذشته‌ رواج‌ داشته‌ مناسب‌ آن‌ دوره‌ و زمان‌ بوده‌ و تعميم‌ آن‌ قالب‌ ها براي‌ همه‌ دوره‌ها، لغزشي‌ بزرگ‌ است. هميشه‌ اهداف‌ و مقاصد شريعت، معيار تعميم‌ و تضييق‌ است. آيا مي‌توان‌ ورزش‌هاي‌ رايج‌ گذشته‌ را براي‌ هميشه‌ ترويج‌ كرد؟ آيا مي‌توان‌ نوعي‌ خاص‌ از پوشش‌ را كه‌ شرايط‌ اقليمي‌ و بومي‌ يك‌ دوره‌ اقتضا مي‌كرده، به‌ همه‌ جا تعميم‌ داد؟
سخني‌ نغز از شهيد مطهري‌ در راز جاودانگي‌ دين‌ اسلام‌ به‌ ما رسيده‌ است‌ كه‌ شاهدي‌ بر اين‌ مدعاست:
«اسلام‌ هرگز به‌ شكل‌ و صورت‌ ظاهر زندگي‌ نپرداخته‌ است. تعليمات‌ اسلام‌ همه‌ متوجه‌ روح‌ و معنا و راهي‌ است‌ كه‌ بشر را به‌ آن‌ هدف‌ها و معاني‌ مي‌رساند. اسلام‌ هدف‌ها و معاني‌ و ارايه‌ طريق‌ رسيدن‌ به‌ آن‌ هدف‌ها و معاني‌ را در قلمرو خود گرفته‌ و بشر را در غير اين‌ امر آزاد گذاشته‌ است‌ و به‌ اين‌ وسيله‌ از هرگونه‌ تصادمي‌ با توسعه‌ و تمدن‌ و فرهنگ‌ پرهيز كرده‌ است. در اسلام‌ يك‌ وسيله‌ مادي‌ و يك‌ شكل‌ ظاهري‌ نمي‌توان‌ يافت‌ كه‌ جنبة‌ تقدس‌ داشته‌ باشد و مسلمان‌ وظيفه‌ خود بداند كه‌ آن‌ شكل‌ و ظاهر را حفظ‌ نمايد. از اين‌ رو، پرهيز از تصادم‌ با مظاهر توسعه‌ علم‌ و تمدن‌ يكي‌ از جهاتي‌ است‌ كه‌ كار انطباق‌ اين‌ دين‌ را با مقتضيات‌ زمان‌ آسان‌ كرده‌ است.(15)
اينها بخشي‌ از اصول‌ و قواعدي‌ است‌ كه‌ برنامه‌ريزان‌ فرهنگ‌ بايد با توجه‌ بدان‌ وارد اين‌ عرصه‌ گردند.

پي نوشت :

1- نقد و نظر، ش‌ 3 و 4، سال‌ دوم، ص‌ 140.
2- نهج‌البلاغه، ص‌ 431، صبحي‌ صالح.
3- ديوان‌ اميرالمومنين، ص‌ 29.
4- اسلام‌ ومقتضيات‌ زمان.
5- شرح‌ نهج‌البلاغه، ابن‌ ابي‌ الحديد، ج‌ 3، ص‌ 267.
6- ميزان‌ الحكمة، ج‌ 1، ص‌ 469.
7- الاسلام‌ يقود الحياة، ص‌ 18.
8- بحارالانوار.
9- بحارالانوار.
10- سوره‌ بقره، آيه‌ 183.
11- سوره‌ بقره، آيه‌ 63.
12- سوره‌ بقره، آيه‌ 21.
13- سوره‌ مائده، آيه‌ 8.
14- الحياة، ج‌ 5 ، ص‌ 308.
15- ختم‌ نبوت، صص‌ 78-79.